وقتی احساسم راسنگ میزنند
ابرهای آسمانم غوغامیکنندوبی وقفه میبارند
برباغ رویاهایم..........
لحظاتی سکوت میکنم
شعرم به میهمانی ام می آید
مهربانی میکندوعاشقانه میخواند........
بازبی خداحافظی رفتی
هنگامی که همه خواب بودن
ازپنجره ی ابرها گذشتی
مسیرمهتاب راگرفتی
به پشت بام ماه که رسیدی
درخشش خورشید رادیدی
دوباره احساس شدی ومستانه رقصیدی..........
موضوعات مرتبط: 177-دوباره احساس شدی، ،
برچسبها: